قطره باران

اگر مستم من از عشق تو مستم-مرضیه
رها بودم رها بودم میان ابرها بودم
شدم قطره باران به خشک و تر باریدم
گهی بالا گهی پائین بهر سویی روان بودم
بشکل دانه شبنم رخ گلبرگ بوسیدم
جدا گشتم جدا گشتم چو برگ زرد پائیزی
میان شاخه رقصیدم به روی خاک غلطیدم
ترا دیدم ترا دیدم سوار شانه های با د
به سویم آمدی غران به رفتارت بخندیدم
نترسیدم نترسیدم ز فریاد خروشانت
شدم همراه خاک خشک به اندامش چسبیدم
تنم یکسان با خاک و کنون من خاک نمناکم
برای دانه های خاک خوراک و دانه ها چیدم
فدا کردم فدا کردم تن و جانم برای خاک
چو فردا بینیم سروم بلوطم نارون بیدم
بیا فردا بیا فردا سراغم را ز بستان گیر
چمنزاران و گلزارم برای عشق معبودم
16/11/90

مرا عشق رخت بیچاره کرده
مرا عشق رخت بیچاره کرده
.

پرستوهای عاشق

مهاجرت
مهاجرت

چون پرستوهای عاشق می روند از این دیار
همچنان با بی قراری مانده ایم چشم انتظار
می کنند اندوه خود پنهان از هجر وطن
تا نبینند مام میهن با دلی اندوهبار
شوقشان پرواز کردن از کران تا بی کران
مهرشان با میهن و باشد همیشه پایدار
در نوردند آسما نها و خطر اندر کمین
افتخار عاشقانست و پریدن بهر یار
آن غریبستان بر آنان هیچ وقت ایران نشد
لیک بر نام آوران فرقی ندارد کار زار
این پرستوهای عاشق جانشان ایران زمین
هر کجا دستی بر آرند یاد و نام این دیار
3/10/90
.

تولد گل های سرخ و اطلسی

بهاران
بهاران خجسته باد

با روزگار جز به مدارا راه فرار نیست
در دوستی و دشمنیش هیچ اعتبار نیست
اکنون که نفسی میرسد از فراخنای جان
هوشیار باش که مجال قرار نیست
باش ساقی و در جمع دوستان بنوش
زآن می چو عمر می رود و پایدار نیست
امروز مهلتیست تا مجلس الفت به پا کنیم
فردا زوال جان و جز خشم روزکار نیست
گوش کن در نوبهار به ﭐوای چشمه سار
کان جز مرهم دل های ماندگار نیست
دل را به بانگ قناری در صبحد م سپار
گو نغمه ساز که معشوق ما راز دار نیست
بنگر پروانه را در تابش ا نوار ﭐفتاب
این نقش ها جز هنر پروردگار نیست
گم کرده راه خویش در انبوه شاخسار
اندر پناه سرو و کاج جای اضطرار نیست
مستی ز عطر گل در گل افشان بوستان
اینجا بهشت موعود دور از انتظار نیست
آمد فصل خزان چهره بستان گرفت رنگ
هر بار بشکل دیگری و فردوس پار نیست
این ساختار که دمادم به شکل و شمایلیست
آغوش مادری که مهرش بر شمار نیست

18/9/90حیاتی
.

گلی زیباتر از ایران ندیدم

دریاچه اوان الموت
دریاچه اوان الموت

همیشه دوستدار این دیارم
شکوه و افتخارش خواستارم
برای سر فرازیهاش شادان
برای نا مرادی هاش گریان
زمانی که بدورم از کنارش
دلم نالان و چشمان اشکبارش
بگردم کوه به کوه هر آشیانه
بسان مرغک گم کرده لانه
دلم سویش کشان هر لحظه بی تاب
فراق از دوستان چشمان بی خواب
بدیدم شهر و کشورهای زیبا
چه گویم دل نشد راضی از آنجا
بدیدم مردمان پاک و صادق
همه درد آشنا و خوب و لایق
نشد وصل دلم آن حسن و یاری
نرفت ایندل به راه دل سپاری
بهر گلزار و بوستانی رسیدم
گلی زیباتر از ایران ندیدم
بدانید دوستان یاران رفیقان
غرور و اعتبار ماست ایران
شود فرسوده از آزردگی ها
نگیرد دامنش آلودگی ها
بماند نام و یادش بر زبانها
سر افراز و هنرمند و توانا
21/8/90
.