جایگاه امروز ما

جایگاه امروز ما

من  نمی گویم  از   تو  بهترم

در  میان   همقطارانم   سرم

صاحب  جاه  و جلالی نیستم

لیک می دانم چه هستم کیستم؟

تو به فکر تعطیل حسب ̗ اتفاق

بر سر کار آمدی  پر  طمطراق

میز و تخت و دفتر کارت بدان

نیست در شان تو حق مردمان

امتیازی  هم  نداری در  مرام

می زنی بر شوربختان  اتهام

کاردان  و  با  لیاقت  نیستی

صاحب عقل و درایت نیستی

بخت و اقبالت ترا سرور نمود

دولت ومال ومنال بر تو گشود

فارق التحصیل شده خانه نشین

نیست کاری تا نگردد شرمگین

بعد عمری زحمت درس و کلاس

ول بگردد هر کجا و آس و پاس

شغل  دلالی   و  واسطه   به  راه

روز صنعتگر چون شب ها سیاه

کشوری که مردمان  و ناظمش

در نزاع و در جدال و کشمکش

هیچ   آبادی   نگردد     پایدار

نیست  ایمانی  بر  اجرای  کار

روستاها ، شهرها  مثل  همند

ریشه خود را به نوبت می زنند

پول و ثروت دخل و خرجش دولتی

نیست  ملی  ،مردمی ، ملیتی

بودجه هر سال  تعیین می شود

خرج لبنان و فلسطین  می شود

کوچه ها و سازه ها  و شهرها

عمر کوتاهش چو عمر گربه ها

عمر آسفالت هست یکسال ودوسال

چاله  چوله  گشته  از  دم   پایمال

مزرعه ، از  درد  بی  آبی   خراب

چشمه ها  از  بارش  کم  در عذاب

هر  کجا  در  دره ها  سد  ساختند

بر   طبیعت    تاختند   و   باختند

گندم و جو،  لپه  و ماش  و نخود

خسته شد دهقان و ̗شت از یاد  ۥرد  

کو برنج صدری آن شاهکار بی زبان ؟

هست  برنچ چینی و هندی میان  سفرمان!

ما که سرهم کارهستیم پیش خود صنعتگریم !!

واشر و ماسوره از چین و ماچین می خریم ؟؟

صنعت  خودرو  برای ما شده  یک  افتخار

یک مدل ، ده ها مدل،در صف خریداران هزار!

یک دستگاه از مدل هایش استاندارد نیست!

نمره استانداردهایش می شود ازصد بیست!

ارتباط   ما  و کشورهای   دیگر  ناصواب

نیست از روی درایت سرسری و بی حساب

ما به هر شکلی خود را خودکفا دانسته ایم

در عمل با خود فریبی راه خود را بسته ایم

خود کفا هستیم چون داریم  معادن  بیشمار

می فروشیم هرچه هست آیندگان ما را چکار؟؟

هر جناح و قدرتی در فکر مردم نیست ، نیست

فکر آنست تا بگوید او رسول و مردمیست

مردم  از ناکاری  دولت  صبوری می ۥنند

منتظر هستند ببینند کی شهان دل می ﻜˊنند

آنچه برجا مانده است از کشور جمشید جم

فقر ،  بیکاری ، تورم ،  ناتوانی ، لاجرم

8/2/95