عاشقان بهر خوشی گسترده اند صدها نشان
آفرین بر غیرت و بر همت والایشان
یک نشان از عشق می گویند امید زندگی
کاشتن در جان خود باشیم با هم مهربان
مهربانی در میان باشد کدورت می رود
مردمان نیکبخت سازند گلستان این جهان
شهرها آباد و در هر گوشه اش میخانه ای
ساقی ساغر بدست بینی شراب ارغوان
هم فقیر و هم غنی بهر دل تب دار خود
نوش جان گویند بهم از گلشن دلخواهشان
گر بهشتی هست اینجاست هرکجا دلهای شاد
دست در دست همند در رقص و بزم وشادمان
گر نیازی هست بهر زندگی مشکل کجاست ؟
حل می گردد مسائل با تلاش و با توان
آرمیدن در کنار ساحل دریای مهر و دوستی
دشمنی ها می رود ، دنیا بهشت جاودان
خاطرت باشد طبیعت را ببینی هر زمان
بر تو می گوید که قدر بودن خود را بدان
بر تو می گویند که دنیا فانی و تو میهمان
این لباس کهنه را بر کن که باشد داستان
4/7/93