ما چه داریم و چه می گوئیم و می نازیم از آن؟
جهل و بی عقلی و بیماری وغفلت که ندارد پایان!
چون به دنیا و مردم خردورز جهان می نگریم
ما چو یک کودک پابند نوازش همیشه نگران
گاهگاهی سخن از مردم تاریخ و هنر می گوئیم؟
بهر بالیدن و نازیدن و افکار پریشان و جوان
گیرم این عین حقیقت همه جا بود ولی آثارش کو؟
گر ، داری سخنی یا قلمی یا قدمی بنما تو نشان
چشم ̗ جان باز کن و چند ، اطراف جهان را بنگر
صنعت و دانش امروزی تو کو کجا باشد بمیان؟
چون که در خواب هزاران ساله در بند هستیم
کی بیدار شوند این همه غافل هست تردید و گمان
7/4/93
ali akbar soudi
To Me
31 Jul
Dear Mr Hayati,
This piece is quite philosophycal, with amalgamaition of poem and advise. Thanking you for sending this poem for me.
Regards,
A.A.Soudi.
m.karimi
To Me
29 Jul
بسیار عالی!
Ali Davoudi
To Me
29 Jul
درود بر شما!!!
Farzaneh Jamshidi
Jul 29 (12 days ago)
با سلام و تشکر از شعرتان با نوشتهایتان موافقم جهت عوض شدن حالمان به اینها نگاه کنیم