من زنده از رخسار تو هستی تو در جان و تنم
دارم سراغ گل ز تو هستی تو در جان و تنم
من در هوای بوستان شادم به بانک نغمه خوان
پروانه باشم شمع ، تو هستی تو در جان و تنم
آموختی از عاشقی دادی دلی شیدائیم
من لایق الطاف تو هستی تو در جان و تنم
دیوانه بر من خندد و عاقل مرا حرمت شکن
فرزانه باشم رام تو هستی تو در جان و تنم
تا این نفس عطر ترا دارد و جان بخشد به من
دلبسته انفاس تو هستی تو در جان و تنم
هر دم ترا من شاهدم در چهره دلدار خود
دلدار و هستیم ز تو هستی تو در جان و تنم
تا داده ای رخصت به من شد عادت دیرین من
تا زنده هستم وصل تو هستی تو در جان و تنم
31/5/92