Atahualpa
زیبایی تو چه دلبرانه
زشتی ببرد به یک نشانه
چند بار بگفتمت رها باش
زین رنگ و لعاب ناشیانه
یک عمر ترا اسیر خود کرد
عبرت نکنی به صد بهانه
بر بام غرورت ار نشاند
رندانه ترا کند روانه
افتی به درون چاه غفلت
گردی اسیر دام ودانه
هر کس به خیال خویش دانا
زندانی فکر بی کرانه
از دیدن روی دوست محروم
بیماری و درد بی نشانه
دارنده برای ما بنا کرد
صد گلشن و باغ جاودانه
گشتیم به حریم دوست مهمان
روزان و شبان شادمانه
این حرمت و این عزیزی ما
بر پا ز یار مهربانه
تا آنکه عنان به دست ما کرد
گشتیم همگی رئیس خانه
آن روز خوش و بهار خوش رفت
هر کس بزند ساز و نوای خودسرانه
آن نظم و نظام ها فرو ریخت
بی نظم و حساب و جاهلانه
اکنون هر آنچه هست زشت است
زشتی شده چهره زمانه
از دین و مذهب و هر آئین
بازیچه کفر وگناه و غافلانه
باید بریم دست دعا سوی خداوند
باز آرد آن عزت و آن عشق یگانه
ما را به تن و روح و روان پاک نماید
ﭐن مرغ سفر کرده باز ﭐید سوی ﭐشیانه
30/6/90
جناب آقای حیاتی با عرض سلام وادب خدمت شما دوست عزیزم شعر بسیار زیبا ودوست داشتنی سروده ای که سرتاسر احساس میباشد ازاینکه بنده رامورد لطف ومحبت خود قرار دادید کمال امتنان وتشکررادارم.شادوسربلند باشید درپناه ایزدپاک.مسعودمشعلی .تهران
— On Wed, 9/21/11, heshmatollah hayati wrote:
From: heshmatollah hayati
Subject: گشتیم همگی رئیس خانه
To: nedaye-golha@googlegroups.com
Date: Wednesday, September 21, 2011, 2:54 AM
زیبایی تو هزار پاره
زشتی بردش به یک اشاره
چند بار بگفتمت بری باش
زین گرسنه شکم باره
یک عمر ترا اسیر خود کرد
عبرت نکنی و نیست چاره
بر بام غرور گرت نشاند
رندانه ترا کند نظاره
افتی به درون چاه غفلت
گردد تن تو پاره پاره
هر کس به خیال خویش دانا
زندانی عقل بی قواره
از دیدن روی دوست محروم
بیماری و درد بی نشانه
دارنده برای ما بنا کرد
صد گلشن و باغ جاودانه
گشتیم به حریم دوست مهمان
روزان و شبان شادمانه
این حرمت و این عزیزی ما
بر پا ز یار مهربانه
تا آنکه عنان به دست ما کرد
گشتیم همگی رئیس خانه
آن روز خوش و بهار خوش رفت
هر کس ساز خود زند خودسرانه
آن نظم و نظام ها فرو ریخت
بی نظم و حساب و صد بهانه
اکنون هر آنچه هست زشت است
زشتی شده چهره زمانه
از دین و مذهب و هر آئین
بازیچه ما گشته و کی زند جوانه
باید ببریم دست نجات سوی خداوند
باز آورد آن عزت و آن عشق یگانه
ما را به تن و روح و روان پاک نماید
باز آید آن مرغ سفر کرده سوی آشیانه
۳۰/۶/۹۰
—
از طرف گروه ندای گلها
nedaye-golha@googlegroups.com
Afarin ghashang goftid
2011/9/21 heshmatollah hayati:
mamnoon
reply-tomohamad soltani
to”heshmatollahha@gmail.com”
dateWed, Sep 21, 2011 at 9:32 PM
subjectRe: گشتیم همگی رئیس خانه
mailed-byyahoo.com
signed-byyahoo.com
Important mainly because it was sent directly to you.
hide details 9:32 PM (12 hours ago)
mamnoon
بسمه تعالی
باعرض سلام
اآن نظم و نظام ها فرو ریخت
بی نظم و حساب و صد بهانه
اکنون هر آنچه هست زشت است
زشتی شده چهره زمانه
دوست عزیز نمی دانم زمان قبل از انقلاب کجا بودید در کاخها و خانه های از
ما بهتران کدام شهر زندگی می کردید یا اصلا به دنیا نیامده بودبد ولی به
هر حال خاطره ایی از آ« زمان برایت بگویم تا بدانی آن زمان هم فقط عده
ایی در رفاه کامل به سر می بردند .و اکثریت مردم در فقر همراه با تحقیر
زندگی نکبت باری داشتند یک روز سر کلاس انشاء خدا بیامرزد دبیر ادبیاتمان
که کفته بود به دلخواه موضوعی را بنویسید و یکی از همشاگردیها آمده بود
در مورد زندگیش در یک شب نوشته بود . پدرش باغبان یک پروتمند بزرگ بود و
در گوشه باغ آلونکی از خشت و گل ساخته بود و در آن زندگی می کرد . آن شب
برفی خانه ارباب مهمانی بزرگی در جریان بود باغبان در حالی که صدای قال
وقیل مهمانها در گوشش بود بالا و پایین می رفت و دو دل بود که در بزند یا
نه نفت نداشت داخل چراغ بریزد تا خانه گرم شود و دختر کوچک و مریضش که در
تب و لرز بود گرم شود آذوقهایی نداشت تا خانواده اش بخورند و پولی نداشت
تا فرزندش را به پرشک برساند او دلش را به دریا زد و زنگ کاخ را زد و
وفتی ارباب درب را باز کرد ….. وقتی انشاء به پایان رسید همه گریه می
کردند باید در دبیرستانی در جنوب شهر زمان طاقوت درس می خواندی تا حرفهای
مرا بفهمی . به امید تماس دو باره
محمود علی مهریInvited
♫ http://www.mehri@gmail.com
Reply |محمود علی مهری to me
show details 8:01 AM (6 hours ago)
ممنون از نامه ات
On 10/2/11, heshmatollah hayati wrote:
> *جناب علی مهری عزیز سلام*
> *اگر نظم و نظامی بر گرفته از عشق و خواست و دین مردم باشد فرو نمی ریزد مانند
> همه نظام های پایدار.مشکل این است که به آن قاعده و عدالتی که دیگر*
> *آن باغبان ها آن طلم ها آن دوست آزاری و دشمن پروری نباشد نرسیده ایم و هنور
> ظلم و ثروت اندوزی، حرص و طمع، نفس پرستی، دوست آزاری و دشمن پروری وجود
> دارد. ، *
> *به قطعه ایکه تقدیم می کنم اشاره به همین موضوع دارد .*
> **
> *به قطعه ایکه تقدیم می کنم اشاره به همین موضوع دارد .*
> **
– Hide quoted text –
> دوست آزاری و دشمن پروری می شناسم من تو را اندر گذار سالها
> دردهای مشترک پیوند داده جان ما حال دشمن با توان
> ومنطق خیره سرش مانع هر وحدت و قصدش جدا سازی ما هر چراغ روشنی و نور بر پا شد
> کنون رو به خاموشی نهاده در چنین حال و هوا این به ظاهر دوستان و به باطن
> دشمنان نیستند ازسنخ ما و فتنه ها کرده به پا ما همان فرزند کار و عشق بودیم
> و جهاد لیک ما را رانده اند از وصلت آن سالها ما به آب و نان اندک سفره های بی
> ریا شاد بودیم و وارسته در صلح و صفا خانه های کوچکمان جای مهرو دوستی با همه
> همسایگان بی رنگ بودیم و ریا چشم یاری بسته اند تنها و بی کس کرده اند یار
> باشند ناکسان را طی کنند این ماجرا من اگر زخمی تو باشم بیابم مرهمی لیک زخم
> دشمنان را نیست درمان و دوا دوستان با وحدت و یاری بیابند راستی دشمنان در
> کوششند تا کج کنند این راه را دشمنان با مردم آزاری و ایجاد نفاق عهد وپیمان
> بسته اند تا بشکنند پیمان ما سال های رنج بردن دادن صد ها شهید شد مهیا دفع
> دشمن ملک و ملت شد رها انتظار مابه وحدت بود و صبر و دوستی چند صباحی بود و
> یادش ماند در دل های ما روز بهروزی رسد روزی ببینی آن زمان شادی و خنده بر آید
> از سرا و خانه ها مشکل ما دوست آزاری و دشمن پروری ما بدین اوصاف باید طی کنیم
> راه خطا دوستان باشند پرچم دار آئین و خرد دشمنان باشند ویرانگر به عقل و دین
> ما مردمان سر زمین ما باشند خردمند و شهیر جای پای صالحان دارند نباشند بی نوا
> گر
> به دنیا بنگریم و مردمان نیکبخت جمله با هم در تعامل مردم بی مدعا
> ۱۹/۶/۸۹